روزی گربه ای داشت در پارکی
علف میخورد . گربه دیگری از داخل پارک می گذشت . چون این منظره را دید ایستاد.
(آخر ندیده بود گربه علف بخورد) ایستاد و با تعجب
گفت : " اوی ! تو چه جور گربه ای هستی ؟ چرا علف میخوری ؟!"
گربه که علف می خورد نگاهش
کرد و با افتخار گفت " من ؟ من گربه سد(سید) علی هستم."
اون یکی گربه پوز خندی
زد و گفت " گربه حسابی ! تو که علف می خوری ؛ دیگه چرا گربه سد علی؟
اگر بال مرغی یا یه ظرف
شیر جلوت گذاشته بود باز یک چیزی ؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا گربه سد علی؟
گربه خودت باش!!"
واقعا همین طور است،و هرروز بدتر از دیروز.
پاسخحذف