روزی شخصی نزد بزرگی رسید
و از ایشان کسب اجازه برای بیان مطلبی کرد.
بزرگ فرمودند: حرفتان
را بگویید.
گفت: میخواهم برای
ولی مردم شدن، کاندیدا شوم.
بزرگ فرمودند: اگر احساس
میکنی بهتر از دیگران هستی و میتوانی کار کنی، نرو.
آن شخص تعجّب کرد!
آن شخص تعجّب کرد!
چون معمولش این است که
میگویند: اگر احساس کردی در کار کردن بهتر از دیگران هستی و احساس تکلیف میکنی؛ جلو
برو امّا ایشان فرمودند: اگر احساس میکنی که بهتر از دیگران هستی، جلو نرو.
آن شخص گفت چرا؟
آن شخص گفت چرا؟
بزرگ فرمودند: برای اینکه
اگر گفتی: چون من بیشتر میفهمم و بهتر متوجّه میشوم؛ پس باید خودم را در معرض رأی
قرار بدهم؛ این، یعنی خودبزرگبینی و خودبینی و بدان اگر در این حال، وارد شوی، دیگر
نه تنها ثوابی برای تو ندارد، بلکه بر عجب و خودبینی و تکبّرت افزوده میشود! تعبیر
خیلی عجیبی بود که ایشان بیان کردند!
آن فرد پرسید پس چه کسانی باید وارد شوند؟
فرمودند: اگر به من باشد میگویم آنهایی که خودشان برای خودشان احساس تکلیف نکنند.
اگر کسی فکر کند من بهتر میفهمم، من بهتر متوجّه میشوم، من بهتر از دیگرانم، این یعنی راه را اشتباه انتخاب کرده. لذا آن موقع است که همه شرارتها کم کم و به صورت جنگ نرم، در وجودش ورود پیدا میکند و آن وسوسه چنان آرام نفوذ پیدا میکند که یکدفعه میبیند همه شرارتها در وجودش قرار گرفته؛ چون خودخواه و خودبین بوده است. لذا اولیاء خدا میگویند: "باید از شرّ اعظم (خودبینی) بیرون رفت."
آن فرد پرسید پس چه کسانی باید وارد شوند؟
فرمودند: اگر به من باشد میگویم آنهایی که خودشان برای خودشان احساس تکلیف نکنند.
اگر کسی فکر کند من بهتر میفهمم، من بهتر متوجّه میشوم، من بهتر از دیگرانم، این یعنی راه را اشتباه انتخاب کرده. لذا آن موقع است که همه شرارتها کم کم و به صورت جنگ نرم، در وجودش ورود پیدا میکند و آن وسوسه چنان آرام نفوذ پیدا میکند که یکدفعه میبیند همه شرارتها در وجودش قرار گرفته؛ چون خودخواه و خودبین بوده است. لذا اولیاء خدا میگویند: "باید از شرّ اعظم (خودبینی) بیرون رفت."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر