۱۳۹۳ خرداد ۲۵, یکشنبه

داستانی غم انگیز درباره وبلاگ نویسان کبوتر های وحشی


من یکی از وبلاگ نویسان وبلاگ کبوتر های وحشی هستم و امروز بعد از گذشت تقریبا دو ماه تصمیم گرفتم مطلبی را در وبلاگ قرار بدهم ولی این بار مطلبی است غم انگیز از سرنوشت کسانی که با رویاهایی که در سر داشتن فکر می کردند می توانند با قلم خود وطن را از چنگ این دیوان نجات دهند ولی خود در چنگال آنها اسیر شدند. داستان از این قرار است که ما دوستانی بودیم در خارج از ایران درس می خواندیم در این زمان فرصت را غنیمت شمرده و از آنجایی که همه ما به فعالیت سیاسی علاقه داشتیم و هر کدام در ایران بنوعی فعالیت سیاسی انجام می دادیم تصمیم به راه اندازی وبلاگ کبوتر های وحشی گرفتیم و البته در انجام ای کار بسیار موفق بودیم و چون در خارج از ایران بودیم این کار را ساده تر یافتیم چرا که شناسایی و پیگیری این نوع از وبلاگ ها بسیار کار دشواری است. در انتهای فصل امتحانات بود که تصمیم گرفتیم برای نوروز به ایران سفر کنیم و هر کدام در تاریخی جداگانه به ایران سفر کردیم همه چیز عالی پیش می رفت تا اینکه در هفته آخر اقامت مان در ایران در حالی که با خانواده خود در سفر بودم متوجه شدم دوستانم تحت تعقیب قرار گرفتن در این حال بود که تا تاریخ پرواز خود در جایی پنهان شدم چرا که جریانی مبهم بوجود آمده بود و من واقعاً ترسیده بودم تا اینکه با ترس فراوان از دستگیری دست به خطر زده و از ایران خارج شدم حال از آن زمان دو ماه است که می گذرد و از آنها هیچ خبری وجود ندارد احساسی بدتر از ترس تمام وجودم را فرا گرفته چرا که نمیدانم چه به سر دوستانم آمده حتی خانواده ها ایشان هم از احوال ایشان بی خبر هستند. میدانم تاخیر طولانی در انتشار این مطلب وجود دارد ولی این کار را بخاطر امنیت دوستانم انجام دادم ولی بعد از دو ماه به این نتیجه رسیدم که باید بجای نشستن و زانوی غم بغل زدن کاری انجام دهم. و این باعث شد تا این مطالب را نوشته و در وبلاگ قرار دهم امیدوارم این نوشته حداقل کمک کند تا بتوانیم خبری از احوال ایشان بدست آوریم. در این میان تمامی این روز ها بمانند جهنم برایم در غربت و تنهایی سپری شده و نا امید بدنبال یافتن خبری از آنها روز را شب و شب را روز می کنم . دوستان عزیزم می دانم در شرایط سختی قرار دارید فقط آرزو دارم سلامت باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر