۱۳۹۲ بهمن ۱۱, جمعه

سیاست ساختن دشمن فرضی برای حکومت بر مردم


یکی از معظلاتی که گریبان گیر جامعه ما بوده، اینست که ما از واژه استقلال فقط مفهوم استقلال میهن را درذهن داریم و برای حفظ آن حاضریم به حکومت استبدادی در داخل تن دهیم. چنین فرهنگی بهانه ای به دست دیکتاتورها داده است که با سیاست ساختن دشمن فرضی و با دستاویز قرار دادن این دشمن خارجی و تهدید مرزهای کشور بتوانند آزادی و استقلال فردی و جامعه را مورد تجاوز قرار دهند و درواقع ادامه دیکتاتوری خود را بر جامعه مشروعیت بخشند. در اصل این روش مانند یکی از شاه کلید های سیاست انگلیسی در قرن هفدهم است که برپایة ارزیابی تاریخدان برجسته‌ای چون ج. آر. جونز، پروتستان‌ها برای گسترش سلطه سیاسی عقیدتی خود به دنبال یک «سپر بلا» می‌گشتند و اقلیت بی‌خطر کاتولیک به مثابه سپر بلایی برای جنگ روانی آنان بودند تا همه توجه را به سوی آنان ببرند. فقط برای اینکه وانمود سازند هرگونه مدارا با آئین کاتولیک (دشمن فرضی) به استبداد مذهبی و بدبختی مردم می‌انجامد.
این بدان معنا نیست که اگر دشمن خارجی به کشور حمله کرد ما به بهانه اینکه در زیرستم دیکتاتوری خودی هستیم به آن اهمیت ندهیم. برعکس، مسأله این است که در فرهنگ ما استقلال مرزها و توجه به دشمن خارجی چنان بزرگ نمایی شده که سلطه گران داخلی، دشمن فرضی را وسیله مشروعیت بخشیدن سلطه گری خود کرده اند. آنها استقلال را فقط در استقلال خاک و مرزهای کشور محدود کرده اند، و وظیفه حکومت را حفظ استقلال آب و خاک تعبیر کرده اند. با این ادعا آنها آزادی و استقلال مردم را به هیچ می گیرند. نمونه های صحبت آقایان به این صورت است:"من استبداد داخلی را بر استعمار خارجی ترجیح می دهم!"
مسأله، ارجحیت دادن استقلال مرزها در برابر مشروعیت استبداد نیست، بلکه مسأله فرهنگی است که استبداد با ایجاد دشمن فرضی خارجی برای مشروعیت بخشیدن و ادامه حکومت استبدادی خود می آفریند. این فرهنگ، درعهد خود باختگی قاجاریان در برابرغرب در ایران پدیدار شد و به ویژه در نظام دیکتاتوری اسلامی برای سرکوب مخالفان به کار گرفته می شود. این فرهنگ از یکسو ناشی از بی توجهی به استقلال فرد و در نهایت نافی استقلال مردم است، و از سوی دیگر ناشی ازخود باختگی در برابر قدرت و سرانجام وسیله توجیه زورگویی و استبداد حاکمان بر مردم می باشد.
شاید قدرت خارجی در عهد قاجار به آنجا رسیده بود که هر کار کوچک و بزرگی را زیرسر انگلیس و روس می دانستند. تصادفا قدرتمندان نیز در هنگام شکست و ناکامی خودشان به همین استعمارگران می پیوستند. برادر ناصرالدین شاه ازترس ظلم او به انگلیس ها پناهنده می شود و محمد علی شاه در شکست از مشروطه خواهان به سفارت روس می گریزد. مردم همه بزرگان کشور را نوکر اجنبی می دانند و البته حکومت هم هر مخالف و آزادی خواهی را عامل استکبار جهانی می شمارد. بی گمان نسبت دادن هر بد بختی و نا کامی به خارجی را نمی توان جز گریز از مسئولیت خود دانست. این دیدگاه که عقب ماندگی جامعه ما را نقشۀ خارجی ها و خواست امپرالیسم می دانند و ادامه استبداد بومی را به خواست خارجیان نسبت می دهند نیر بی تردید به این فرهنگ دامن می زند. در کتاب «موانع دمکراسی در ایران» نوشته دکتر عظیمی که با استفاده از مدارک وزارت خارجه انگلستان در مورد ایران در سالهای 32-1320 نوشته شده است، بارها مشاهده می گردد که بر خلاف نظر جامعه که خیال می کردند شاه را فقط انگلیس ها حمایت می کنند، سفرای انگلیس و حتی امریکا و روسیه از کار شکنی شاه در کار دولت های مختلف شکایت داشته اند.
در بررسی ذهنیت جامعه نسبت به نقش استعمار و استبداد است که با فرض نقش استعمار علیه ما، نقش مخرب استبداد بومی در حاشیه قرار می گیرد. استبداد از همین ذهنیت و روحیه برای بقای حکومت خود بهره می برد. احتمالا همگی این جمله معروف خمینی را شنیده اند که می گفت: "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند!"، اما اگر بمبی در اتومبیلی در کنار خیابانی در تهران منفجر می شد، بلافاصله آنرا به آمریکا و صهیونیست ها نسبت می دادند و هنوز نیز چنین می کنند. با استفاده از همان ذهنیت فرهنگی است که حتی ضعف حکومت، که مسؤول حفظ امینت جامعه است را با توطئه خارجی ها توجیه می کند. همین ذهنیت است که قادر به پذیرش این امر ساده نیست که یک مخالف داخلی می تواند اقدام به عمل تروریستی کرده باشد و برای این کار نیازی به قدرت های جهانی نیست. همین ذهنیت سبب می شود که از سوی دیگر برخی ازمخالفان جمهوری اسلامی، حکومت گران را عرب بخوانند و از پذیرش این واقعیت که ایرانی هم می تواند جنایتکار باشد فرار می کنند، و یا قدرت گیری جمهوری اسلامی را کار انگلیس و آمریکا می خوانند.
همانگونه که اشاره شد این ذهنیت در فرهنگ ایران خاص دوره جمهوری اسلامی نیست. در گذشته نیز دولت مخالفان خود را به اتهام وابستگی به استعمار مجازات می کرد. رمز اصلی اینکه چرا پس از 35 سال خواست مرکزی ایرانیان در انقلاب ۵۷ یعنی آزادی بدست نیامده، در همین ذهنیت نهفته است و استبداد که دشمن اصلی آزادی مردم است، خود را پشت شعار مقابله با استعمار خیالی و نسبت دادن مخالفان به خارجی ها پنهان می سازد. بی تردید برای کسب آزادی و ساخت دموکراسی در ایران باید با این ذهنیت نیز مقابله کرد و اجازه نداد که مستبدان جمهوری اسلامی با وابسته خواندن آزادی خواهان به استعمار،خود را تبرئه و زمینه سرکوب مخالفان را فراهم کنند.
استبداد ریشه عقب ماندگی ما بوده و هست. همین ذهنیت مخرب همدستی با استبداد داخلی برای مقابله با دشمن خیالی خارجی ناشی از استبداد زدگی جامعه است، که اجازه نداده است مردم با استقلال فکری و آزاد اندیشی، نقش استبداد را بشناسند و پی به مشکلات خود ببرند و برای رفع آن به سراغ خارجی ها نروند. در حالیکه دشمن اصلی خواست های آنها در درون ایران وهمان حکومت خودکامه است.
هم اکنون حکومت اسلامی با جلوه دادن غنی سازی اورانیوم به عنوان سنبل ترقی و پیشرفت تکنولوژی کشور، قشری از متعصبان مذهبی و گروهی از نا آگاهان سیاسی را زیر عنوان حفظ استقلال ملی به دنبال تشدید جنجال سیاسی کشیده است.  جمهوری اسلامی، نظر و رأی مردم ایران را برای ایجاد این تشنج ها که صرفا برای بقای حکومت شان می باشد، نمی پرسند ولی از فرهنگی که استبداد حکومتی را به عنوان دخالت خارجی ترجیح می دهد، سوء استفاده می کند و کشور و مردم را به سوی بحران و احتمالا حمله قدرت های جهانی، می کشاند.  حکومت هرگز از مردم نمی پرسد که آیا به نفع آنهاست که برای ادامه غنی سازی تا سرحد یک جنگ خانمان سوز لازم است که پیش برویم؟ ولی شدیدا تبلیغات می کند که ملت ایران برای دفاع از خاکش حاضر به جانفشانی است! آری ایرانی برای دفاع از خاکش جانفشانی می کند به شرط آن که استبداد بومی آن جنگ را صرفا برای تداوم بقای خود به مردم تحمیل نکرده باشد.
در جهان امروز منافع ملی هر ملتی در پیوند با مناسبات عادلانه و قانونی با کشورهای دیگر بدست می آید، نه در دشمنی با آنها و منزوی کردن خود، امری که امروز جمهوری اسلامی بر ایران تحمیل کرده است که این روزها شاهد آن هستیم که آقایان با سیاست چماق و هویچ خود از یک طرف غرب را پس می زنند ولی از سوی دیگر وقتی بقای حکومت خود را در خطر می بینند دست دوستی پیش می گیرند. کوتاه کلام اینکه با استقلال مردم نه تنها آزادی و دموکراسی فراهم می شود، بلکه استقلال کشور و دولت نیز تأمین می گردد. ولی بر عکس آن درست نیست. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر