اگر از رمز کار آگاهی
می توان کرد هر چه می خواهی
در دیاری که عقل مات شود
هر محالی ز ممکنات شود
گر تو را اندکی سفاهت بود
مایه ای کافی از وقاحت بود
می توان لاف پیشوایی زد
بی محابا دم از خدایی زد
باید اکنون به صبر و دانایی
پند پیرانه کارفرمایی
موی سر را از بن بپیرایی
ریش انبوه را بیارایی
نمد از دوش خویش برداری
چارق و چوب دست بگذاری
با ترش کردنی عبوس آمیز
جویی از هر تبسمی پرهیز
با عبا و قبا و شال و کمر
سبحه بر کف، عمامه ای بر سر
طول عمامه بیشتر کردن
شال بستن عبا به بر کردن
در صف خلق پیشتر رفتن
با محاسن همیشه ور رفتن
چین تحقیر بر جبین بستن
دل خلقان به طعنه بشکستن
خاک ره با دم عبا رفتن
خلق را غافل از خدا گفتن
آستین بر خلایق افشاندن
همه را کافر و لعین خواندن
خویش را برتر از بشر دیدن
دیگران را چو گاو و خر دیدن
خواندن از بهر جذب ساده دلان
در قنوتی دو سوره از قرآن
طول دادن به قصد جلب نظر
سجده را نیم ساعت افزونتر
با عصا و عبا و دمپائی
راه رفتن به ناز و رعنائی
چهره پر چین و باد در غبغب
فس فسی کاشتن به گوشه ی لب
هم ادا ساختن به عور و ادا
ذکر الحمد را ز مخرج حا
ضاد و حا را غلیظ فرمودن
مد والضالین افزودن
هرکه پرسید هر چه،دم نزنی
ورد و تسبیح را به هم نزنی
هر که آید برت به عجز و نیاز
تو نپردازی از دعا و نماز
با رکوع و سجود و اذکار
شیخی شوی تمام عیار
به ریا خلق را کنی تسخیر
تا مریدت شوند شاه و وزیر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر