۱۳۹۲ بهمن ۱۱, جمعه

سیاست ساختن دشمن فرضی برای حکومت بر مردم


یکی از معظلاتی که گریبان گیر جامعه ما بوده، اینست که ما از واژه استقلال فقط مفهوم استقلال میهن را درذهن داریم و برای حفظ آن حاضریم به حکومت استبدادی در داخل تن دهیم. چنین فرهنگی بهانه ای به دست دیکتاتورها داده است که با سیاست ساختن دشمن فرضی و با دستاویز قرار دادن این دشمن خارجی و تهدید مرزهای کشور بتوانند آزادی و استقلال فردی و جامعه را مورد تجاوز قرار دهند و درواقع ادامه دیکتاتوری خود را بر جامعه مشروعیت بخشند. در اصل این روش مانند یکی از شاه کلید های سیاست انگلیسی در قرن هفدهم است که برپایة ارزیابی تاریخدان برجسته‌ای چون ج. آر. جونز، پروتستان‌ها برای گسترش سلطه سیاسی عقیدتی خود به دنبال یک «سپر بلا» می‌گشتند و اقلیت بی‌خطر کاتولیک به مثابه سپر بلایی برای جنگ روانی آنان بودند تا همه توجه را به سوی آنان ببرند. فقط برای اینکه وانمود سازند هرگونه مدارا با آئین کاتولیک (دشمن فرضی) به استبداد مذهبی و بدبختی مردم می‌انجامد.
این بدان معنا نیست که اگر دشمن خارجی به کشور حمله کرد ما به بهانه اینکه در زیرستم دیکتاتوری خودی هستیم به آن اهمیت ندهیم. برعکس، مسأله این است که در فرهنگ ما استقلال مرزها و توجه به دشمن خارجی چنان بزرگ نمایی شده که سلطه گران داخلی، دشمن فرضی را وسیله مشروعیت بخشیدن سلطه گری خود کرده اند. آنها استقلال را فقط در استقلال خاک و مرزهای کشور محدود کرده اند، و وظیفه حکومت را حفظ استقلال آب و خاک تعبیر کرده اند. با این ادعا آنها آزادی و استقلال مردم را به هیچ می گیرند. نمونه های صحبت آقایان به این صورت است:"من استبداد داخلی را بر استعمار خارجی ترجیح می دهم!"
مسأله، ارجحیت دادن استقلال مرزها در برابر مشروعیت استبداد نیست، بلکه مسأله فرهنگی است که استبداد با ایجاد دشمن فرضی خارجی برای مشروعیت بخشیدن و ادامه حکومت استبدادی خود می آفریند. این فرهنگ، درعهد خود باختگی قاجاریان در برابرغرب در ایران پدیدار شد و به ویژه در نظام دیکتاتوری اسلامی برای سرکوب مخالفان به کار گرفته می شود. این فرهنگ از یکسو ناشی از بی توجهی به استقلال فرد و در نهایت نافی استقلال مردم است، و از سوی دیگر ناشی ازخود باختگی در برابر قدرت و سرانجام وسیله توجیه زورگویی و استبداد حاکمان بر مردم می باشد.
شاید قدرت خارجی در عهد قاجار به آنجا رسیده بود که هر کار کوچک و بزرگی را زیرسر انگلیس و روس می دانستند. تصادفا قدرتمندان نیز در هنگام شکست و ناکامی خودشان به همین استعمارگران می پیوستند. برادر ناصرالدین شاه ازترس ظلم او به انگلیس ها پناهنده می شود و محمد علی شاه در شکست از مشروطه خواهان به سفارت روس می گریزد. مردم همه بزرگان کشور را نوکر اجنبی می دانند و البته حکومت هم هر مخالف و آزادی خواهی را عامل استکبار جهانی می شمارد. بی گمان نسبت دادن هر بد بختی و نا کامی به خارجی را نمی توان جز گریز از مسئولیت خود دانست. این دیدگاه که عقب ماندگی جامعه ما را نقشۀ خارجی ها و خواست امپرالیسم می دانند و ادامه استبداد بومی را به خواست خارجیان نسبت می دهند نیر بی تردید به این فرهنگ دامن می زند. در کتاب «موانع دمکراسی در ایران» نوشته دکتر عظیمی که با استفاده از مدارک وزارت خارجه انگلستان در مورد ایران در سالهای 32-1320 نوشته شده است، بارها مشاهده می گردد که بر خلاف نظر جامعه که خیال می کردند شاه را فقط انگلیس ها حمایت می کنند، سفرای انگلیس و حتی امریکا و روسیه از کار شکنی شاه در کار دولت های مختلف شکایت داشته اند.
در بررسی ذهنیت جامعه نسبت به نقش استعمار و استبداد است که با فرض نقش استعمار علیه ما، نقش مخرب استبداد بومی در حاشیه قرار می گیرد. استبداد از همین ذهنیت و روحیه برای بقای حکومت خود بهره می برد. احتمالا همگی این جمله معروف خمینی را شنیده اند که می گفت: "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند!"، اما اگر بمبی در اتومبیلی در کنار خیابانی در تهران منفجر می شد، بلافاصله آنرا به آمریکا و صهیونیست ها نسبت می دادند و هنوز نیز چنین می کنند. با استفاده از همان ذهنیت فرهنگی است که حتی ضعف حکومت، که مسؤول حفظ امینت جامعه است را با توطئه خارجی ها توجیه می کند. همین ذهنیت است که قادر به پذیرش این امر ساده نیست که یک مخالف داخلی می تواند اقدام به عمل تروریستی کرده باشد و برای این کار نیازی به قدرت های جهانی نیست. همین ذهنیت سبب می شود که از سوی دیگر برخی ازمخالفان جمهوری اسلامی، حکومت گران را عرب بخوانند و از پذیرش این واقعیت که ایرانی هم می تواند جنایتکار باشد فرار می کنند، و یا قدرت گیری جمهوری اسلامی را کار انگلیس و آمریکا می خوانند.
همانگونه که اشاره شد این ذهنیت در فرهنگ ایران خاص دوره جمهوری اسلامی نیست. در گذشته نیز دولت مخالفان خود را به اتهام وابستگی به استعمار مجازات می کرد. رمز اصلی اینکه چرا پس از 35 سال خواست مرکزی ایرانیان در انقلاب ۵۷ یعنی آزادی بدست نیامده، در همین ذهنیت نهفته است و استبداد که دشمن اصلی آزادی مردم است، خود را پشت شعار مقابله با استعمار خیالی و نسبت دادن مخالفان به خارجی ها پنهان می سازد. بی تردید برای کسب آزادی و ساخت دموکراسی در ایران باید با این ذهنیت نیز مقابله کرد و اجازه نداد که مستبدان جمهوری اسلامی با وابسته خواندن آزادی خواهان به استعمار،خود را تبرئه و زمینه سرکوب مخالفان را فراهم کنند.
استبداد ریشه عقب ماندگی ما بوده و هست. همین ذهنیت مخرب همدستی با استبداد داخلی برای مقابله با دشمن خیالی خارجی ناشی از استبداد زدگی جامعه است، که اجازه نداده است مردم با استقلال فکری و آزاد اندیشی، نقش استبداد را بشناسند و پی به مشکلات خود ببرند و برای رفع آن به سراغ خارجی ها نروند. در حالیکه دشمن اصلی خواست های آنها در درون ایران وهمان حکومت خودکامه است.
هم اکنون حکومت اسلامی با جلوه دادن غنی سازی اورانیوم به عنوان سنبل ترقی و پیشرفت تکنولوژی کشور، قشری از متعصبان مذهبی و گروهی از نا آگاهان سیاسی را زیر عنوان حفظ استقلال ملی به دنبال تشدید جنجال سیاسی کشیده است.  جمهوری اسلامی، نظر و رأی مردم ایران را برای ایجاد این تشنج ها که صرفا برای بقای حکومت شان می باشد، نمی پرسند ولی از فرهنگی که استبداد حکومتی را به عنوان دخالت خارجی ترجیح می دهد، سوء استفاده می کند و کشور و مردم را به سوی بحران و احتمالا حمله قدرت های جهانی، می کشاند.  حکومت هرگز از مردم نمی پرسد که آیا به نفع آنهاست که برای ادامه غنی سازی تا سرحد یک جنگ خانمان سوز لازم است که پیش برویم؟ ولی شدیدا تبلیغات می کند که ملت ایران برای دفاع از خاکش حاضر به جانفشانی است! آری ایرانی برای دفاع از خاکش جانفشانی می کند به شرط آن که استبداد بومی آن جنگ را صرفا برای تداوم بقای خود به مردم تحمیل نکرده باشد.
در جهان امروز منافع ملی هر ملتی در پیوند با مناسبات عادلانه و قانونی با کشورهای دیگر بدست می آید، نه در دشمنی با آنها و منزوی کردن خود، امری که امروز جمهوری اسلامی بر ایران تحمیل کرده است که این روزها شاهد آن هستیم که آقایان با سیاست چماق و هویچ خود از یک طرف غرب را پس می زنند ولی از سوی دیگر وقتی بقای حکومت خود را در خطر می بینند دست دوستی پیش می گیرند. کوتاه کلام اینکه با استقلال مردم نه تنها آزادی و دموکراسی فراهم می شود، بلکه استقلال کشور و دولت نیز تأمین می گردد. ولی بر عکس آن درست نیست. 


شباهت حکومت اسلامی با حکومت چنگیز خان


با نگاهی دقیق می توان متوجه شد، خسارات و لطمه های معنوی و فرهنگی جمهوری اسلامی مانند حمله مغول بیش از ویرانی فیزیکی و خسارت‌های اقتصادی آن بوده‌است. مغول‌ها بر ایران مسلط شدند بدون آنکه ایدئولوژی جدید و مفیدی با خود آورده باشند. در این حمله مراکز علمی و فرهنگی از جمله کتابخانه‌های بسیاری سوزانده و ویران شد. شهرهای بزرگ بسیاری از بین رفت و به دنبال آن مراکز رشد فکری به حداقل رسید. پس از بین رفتن مراکز علمی و فرهنگی، پویایی جامعه رو به افول گذاشت و عرفان و گرایش‌های غیرعقلی گسترده‌تر از قبل شد و عملا مردم را نسبت به سرنوشت خود بی‌اعتنا ساخت، همانند همان کاری که جمهوری اسلامی بعد از گذشت چندصد سال از حمله مغولها به ایران کرده و همه ارزشها را به سمت نابودی سوق می دهد. در ادامه به چند شباهت پیامدهای حکومت مغول و در ادامه آن جمهوری اسلامی می پردازیم:
مهاجرت مغزها:
پس از حمله مغول شماری از دانشمندان که در این حمله جان سالم به در برده بودند به مناطق امن مانده از این حمله مهاجرت کردند. آسیای صغیر جزو معدود مناطق امنی بود که شماری از دانشمندان و برخی از آثار علمی را از خطر نابودی نجات داد. سلسله سلجوقیان روم که هنوز بر بخش‌های گسترده‌ای از آسیای صغیر فرمان می‌راندند، این منطقه را از مغولان مصون داشتند. اتابکان فارس نیز که با دوراندیشی به تحت‌الحمایگی خوارزمشاهیان و ایلی چنگیزیان تن در دادند، توانستند منطقه نسبتا آرامی در منطقه فارس و سواحل جنوب ایجاد کنند که پناه فراریان، بخصوص دانشمندانی شد که از دم تیغ مغولان می‌گریختند.
بخش‌های عمده‌ای از دره سند و شبه قاره هند نیز چنین سرنوشتی داشت. هر چند مهاجرت ادیبان فارسی‌زبان به هند از دوره غزنویان آغاز شده بود اما مهمترین سبب مهاجرت آنان حمله مغول به مناطق فارسی زبان بود. در طی این حمله شاعران، ادیبان، هنرمندان، شاهزادگان و غیره برای نجات جان از ماوراءالنهر و ایران خارج شده و به شبه قاره هند روی آوردند. نه تنها در این دوره بر تعداد مهاجرین ادیب افزوده شد بلکه از نظر علم و فضل و هنر، مهاجرین این دوره برجسته‌تر از دوران‌های پیش بودند. در ایران الان هم بعد از سالها سرمایه گزاری برای رشد و پرورش جوانان و نخبه ها، به طور روزافزون و به راحتی به علت مشکلات فراوان در داخل و یا با پیشتهاد زندگی بهتر راهی دیار قربت می شوند.
کاهش جمعیت:
یکی از عناصر مهمی که پس از حمله مغول باعث رکود اقتصادی ایران گردید، کاهش جمعیت شهرها و مناطق اسکان دائم بود. آمار و ارقام کشتارها و قتل‌عام‌های ذکر شده در منابع طرفدار و مخالف مغولان برای این حمله آنچنان کلان ذکر شده‌است که حتی باور وجود شهرهایی با چنین جمعیت کلانی را در آن زمان، مشکل می‌کند اما همین آمارها شواهدی از شیوه نگرش مردم به تهاجمات مغول هستند. جوینی که خود از تاریخ‌نویسان طرفدار مغول به شمار می‌رود، می‌نویسد «هر کجا که ۱۰۰ هزار کس بود ۱۰۰ کس نماند» به غیر از قتل‌ عام‌ها باید در نظر داشت که بسیاری از مردم را به اسارت بردند و بسیاری نیز در اثر بیماری‌های واگیر یا گرسنگی که در پی هر تهاجم خارجی پیش می‌آمد جان خود را از دست دادند و در حال حاضر هم شیوه های جدید مانند اعدام، آلودگی هوا، استرس مشکلات اقتصادی و... باعث از بین رفتن مردم است. همچنین روش جنگی مغولان چنین بود که هزاران اسیر را به عنوان حشر (قشون غیرنظامی) در جلوی لشکریان خود به حرکت درآورده و از آنان در تسخیر شهرها و نقاط جدید بهره می‌جستند. این اسرا در حقیقت همچون سپر انسانی مورد استفاده قرار گرفته و نیزه‌ها و سلاح‌های دیگری که از طرف مدافعان شهر بسوی قوای تهاجمی مغول پرتاب می‌شد، به این اسرا اصابت می‌نمود مانند کاری که با جوانان در جنگ با عراق انجام شد و به جای استفاده از تسحیلات نظامی از نیروی انسانی استفاده می شد.
رکود کشاورزی:
در تاریخ از رونق کشاورزی در نیشابور و بسیاری از مناطق دیگر ایران یاد شده‌است. اگر در ایران عهد باستان اقتصادی به نسبت نیرومند به وجود آمده بود به واسطه برخورداری از شرایط و امکانات طبیعی مناسب نبود. بسیاری از مناطق آباد و پر محصول ایران در گذشته، در مسیر رودخانه‌های پر آب و یا در معرض بارندگی کافی نبوده‌اند، اما در سایه تلاش و کوشش‌های طولانی و سازمان یافته در طی قرن‌ها و از طریق کشیدن کانال‌های مصنوعی، حفر نهرها و مهمتر و پیچیده‌تر از همه، با استفاده از قنات، توانایی کشت و زرع را به دست آورده بودند. در نتیجه بقاء کشاورزی نیز بستگی به حفظ این سیستم انسان ساخته داشت. یکی از پیامدهای اسفناک هجوم قبایل به ایران از بین رفتن شبکه‌های آبیاری بود. ل‍ئ‍ودو ه‍ارت‍وگ تاریخ‌دان هلندی در بخشی از کتاب تاریخ مغول به عنوان «تخریب قرن‌ها سازندگی»، می‌نویسد ایرانیان شبکه‌های آبیاری گسترده‌ای در منطقه خوارزم ساخته بودند که آب جیحون را برای کشاورزی از طریق کانال‌های متعددی به مناطق همجوار منتقل می‌کرد. چنین ساختاری بالطبع خوارزم را مبدل به یکی از توسعه‌یافته‌ترین مناطق ایران نموده بود و گرگانج پایتخت آن را به صورت یکی از مراکز مهم تجارت در آورده بود. اما همه این‌ها در هجوم مغول به معنای دقیق کلمه از میان رفت. در حال حاضر هم برای نمونه می توان به احداث سیستم آبیاری جامع در زمان پهلوی در شمال اشاره کرد که این روزها در حال ازبین رفتن و کمبود آب برای آبیاری شالیزارها می باشد.
عنصر دیگری که مناطق کشاورزی ایران را در معرض نابودی قرار داد تبدیل زمین کشاورزی به مراتع و چراگاه برای احشام مغول بود. عامل دیگر رکود کشاورزی این بود که برخی از ساکنان اسکان‌های دائم به لحاظ فقدان امنیت و هرج و مرج شهر یا روستا و را رها کردند. از آنجا که لازمه کشاورزی اسکان دایم و مراقبت از زمین‌است. این تغییرات جمعیتی تأثیرات مخربی بر کشاورزی ایران برجا گذاشت. در حال حاضر هم با مشکل کم آبی و خشک شدن روزافزون رودخانه ها و تالاب ها و ...مهاجرت روستاییان به کلان شهرها و نابودی هر چه بیشتر روستانشینی و کشاورزی هستیم.
به اسارت بردن صنعتگران:
مغولان به ارزش صنعتگران و کسانی که حرفه و دانش فنی داشتند و به نحوی در امر تولیدات شرکت داشتند، واقف بودند. در برخی از قتل‌ عام‌ها مانند قتل‌عام مردم نیشابور، سمرقند، گرگانج و مرو در منابع تاریخی به صراحت ذکر شده‌است که مغولان قبل از شروع کشتار، اسیران صنعتگر را از بقیه مردم جدا کرده و روانه مغولستان کردند. انتقال و از دست دادن هزاران صنعتگر ایرانی که در این حمله به اسارت درآمدند، صدمه دیگری بود که بر پیکر اقتصادی ایران وارد آمد.در جمهوری اسلامی هم که یا صنعت نابود می گردد و صنعت گر روی به کارهای غیر تولیدی می آورد و یا مجبور به مهاجرت و کارآفرینی در دیگر کشورهای توسعه یافته می شود.
رونق روابط تجارتی:
البته در این مورد مغول ها بهتر از جمهوری اسلامی عمل کردند و به این موضوع پی برده بودند که با دیگر ممالک باید در ارتباط بود. قوم مغول از قبل از حمله در بازگذاشتن راه‌های تجارتی سعی بسیاری داشتند و بعد از مغلوب ساختن کشورهای آسیای مرکزی و غربی این سیاست دیرینه را بیشتر تقویت کردند. در آمدن قسمت بزرگی از آسیا در زیر استیلای مغول و اداره آن تحت یک اداره و حکومت و محترم شدن یاسای چنگیز باعث برافتادن عموم سدهای بزرگی گردید که سابقا به علت اختلاف طرز حکومت و وجود سرحدهای سیاسی و آداب و اخلاقی مانع آمیزش مستقیم ملت‌ها بود. بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راه‌ها نه تنها رفت‌وآمد بین دو مملکت متمدن قدیم چین و ایران دایر گردید بلکه بر اثر سیاست بین‌المللی ایلخانان ایران، روابط با پاپ‌ها و سلاطین عیسوی اروپا و همچنین ارتباط با شام و مصر نیز برقرار گردید.


۱۳۹۲ بهمن ۱۰, پنجشنبه

دیکتاتور حکومت اسلامی یا حکومت اسلامی دیکتاتور


خمینی در سوم بهمن 57 : در حکومت اسلامی دیکتاتوری وجود دارد.
اسلام هم آزادی را از شما می گیرد و هم اقتصاد را نابود می کند.
اقلیت های مذهبی در اسلام هیچ جایگاهی ندارند و برای آنها گرفتاری زیاد خواهد بود.
بیان همه چیز، ببخشید هیچ چیز آزاد است.
نقش زنان در جمهوری اسلامی اصلا ارزش مطرح شدن را ندارد.
احزاب و مردم و مطبوعات در بندند...


۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

مجلس خبرگان بازیچه بود و منتظری، مهره ای سوخته


آيت الله حسینعلی منتظری، در سال 1301 خورشید در نجف آباد اصفهان زاده شد.
در دوران انقلاب، وی از رهبران روحانی مهم بود که نقشی عمده در ترویج مرجعیت و رهبری خمینی داشت و بارها به سبب فعالیت‌های سیاسی خود به زندان افتاد و شکنجه شد.او مدت درازی را نیز در تبعید گذراند. منتظری در زمان تبعید، به حکم خمینی که خود در نجف و در تبعید به سر می ‌برد، نماینده‌ تام الاختیار وی در ایران شد.
پس از پیروزی انقلاب منتظری رییس مجلس خبرگان قانون اساسی شد و نقشی کلیدی در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی به خصوص در اصل مربوط به رهبری ایفا کرد.
در سال 1364، مجلس خبرگان رهبری، با آنکه خمینی همچنان در قید حیات بود، منتظری را به جانشینی رهبر جمهوری اسلامی انتخاب کرد. اختلافات میان خمینی و منتظری بیشتر پس از اعدام هزاران زندانی سیاسی در زندان در تابستان 1367 و نیز بازداشت مهدی هاشمی، داماد منتظری بالا گرفت و نهایتا در سال 1368 خمینی در نامه ‌ای منتظری را از مقام جانشینی خود عزل کرد. که این خود نشان از نمایشی بودن مجلس خبرگان و دیکتاتوری بودن مقام ولایت مطلقه در جمهوری اسلامی داشت.
وی بعدها نامه‌های رد و بدل شده میان خود و خمینی را درباره اعدام زندانیان سیاسی نشر داد که به موجب آن خمینی دستور قتل دست‌ کم بیش از دو هزار زندانی را صادر کرده بود.
پس از انتصاب خامنه ‌ای به رهبری جمهوری اسلامی منتظری در سال 1371 در یک سخنرانی از وی و سیاست ‌های امنیتی نظامی رهبر انتقاد کرد.در سال 1376 با طرح مسأله‌ مرجعیت خامنه‌ای، منتظری که از استادان وی به شمار می ‌رود، اجتهاد خامنه ‌ای را به پرسش گرفت و در پی آن حسینیه و دفتر او تخریب و اشغال شد. منتظری سپس چند سال تحت حبس خانگی بود. در پی این سخنرانی انتقاد آمیز جمعی از هواداران منتظری بازداشت شدند.
 در سال 1387 و در پی افزایش فشار بر جامعه بهایی در ایران، منتظری بر حق شهروندی بهاییان تأکید و به شکل ضمنی از سیاست های جمهوری اسلامی در قبال آنان انتقاد کرد.
منتظری از مهم ترین روحانیون منتقد دولت ایران به شمار می رفت که در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری 88 به صراحت موضعگیری کرد و از رفتار حکومت در قبال معترضان انتقاد کردآقای منتظری در این مدت بارها از مراجع تقلید و روحانیون شیعه خواست برای دفاع از حقوق مردم! در تحولات جاری دخالت کنند. او گفت: تصدی مسئولانی که عدالت و امانتداری را از دست می دهند مشروعیت ندارد و متولی امور جامعه که با احکام شرع، موازین عقل و میثاق های ملی عمدا مخالفت کند جائرو ولایتش جائرانه است!

دیکتاتوری از نوع سوم

نظریه پردازان سیاسی، در نگرش کلی به حکومت ها، آنها را به دو دسته کلی تقسیم می کنند:
1- حکومت های دموکراتیک
2- حکومت های دیکتاتوری 
البته هر کدام از این دو قسم، انواع و گونه های مختلفی دارد، ولی در یک تقسیم بندی کلی حکومت ها دونوع اند: نوع اول، حکومتی که در آن شخص حاکم به دلخواه و میل خود در همه امور دخالت می کند و خودسرانه فرمان می دهد و به شیوه های گوناگون توسل می جوید و عمدتا از شیوه های متکی بر ارعاب و زور و قدرت نظامی برای وادار ساختن مردم به اطاعت بهره می گیرد. در برابر این نوع حکومت، حکومت دموکراتیک قرار دارد که براساس خواست و اراده مردم شکل می گیرد و مردم با رأی و خواست خود حاکمان را بر می گزینند و آنها مکلفند که به اراده و خواست مردم جامه عمل بپوشند و همواره مشروعیت آنها از اراده و خواست مردم ناشی می شود.
آیا حکومت اسلامی مانند حکومت های دیکتاتوری مرسوم در دنیا مانند کره شمالی است؛ یعنی، دیکتاتور به میل و خواست خود در ظاهر و باطن حکومت می کند؟ آیا همان حکومت دیکتاتوری است که در مقابل دموکراسی قرار دارد؟ در صورتی که این حکومت مردمی باشد، باید در آن همان شیوه هایی که در کشورهای دموکراتیک وجود دارد و اعمال می شود، به کار گرفته شود؛ در غیر این صورت حکومت اسلامی، مردمی نخواهد بود و حکومت دیکتاتوری و متکی بر خواست و اراده فرد رهبری است. آیا جمهوری اسلامی شکل سومی از حکومت است؟و یک نوع دیکتاتوری جدید است؟
در پاسخ به این شبهه باید گفت: حکومت اسلامی نه تنها حکومت مردمی، که خود سران جمهوری اسلامی ادعا دارند نیست، زیرا یک فرد بدون خواسته مردم به قدرت رسیده و با استفاده از زور اسلحه قدرت خود را بر مردم تحمیل می کند و به آنچه که میل باطنی و هوای نفس او خواستار آن است عمل می کند، و نه دموکراسی خاصی است که فعلا در جوامع غربی وجود دارد و اعمال می شود. اساسا اینکه می گویند رژیم جمهوری اسلامی دموکراتیک است یک نوع مغالطه سیاه و سفید است. یعنی مغالطه گر در مقابل دیگران مسأله را مطرح می کند و جواب مسأله را بیان می کند البته منحصرا جوابهایی که مورد نظر خود اوست و این چنین القا می کند که این مسأله جوابی غیر از آنچه که من گفتم ندارد و به ناچار باید یکی از همین جوابها را برگزید!
جواب اصلی این است که حکومت ها لزوما دیکتاتوری یا دموکراتیک نیستند. بلکه نوع سومی هم مطرح است و آن حکومتی است که برای خود ارکانی دارد که با ارکان حکومت های دموکراتیک غیر قابل جمع است. در جمهوری اسلامی یک ولی مطلقه در رأس هرم قدرت وجود دارد و او یک دیکتاتور است زیرا اولا به زور و به بهانه اینکه حکومت به واسطه ی اذن الهی حق اوست و همچنین تکلیف الهی اوست، آن را در دست گرفته است، و بعد از اینکه شرایط حکومت برایش مهیا شد حق ترک کردن آن را به عنوان جانشین خدا به خود نمی دهد. ثانیا او خود را عادل ترین فردی که صلاحیت احراز این مقام مهم و خطیر را دارد می داند و الا هیچگاه حق نخواهد داشت در مقام حکومت قرار بگیرد.
همچنین رژیم جمهوری اسلامی، دموکراسی به معنی غربی آن هم نیست؛ گرچه مردم در ظاهر دارای نقش اساسی هستند و وجود خارجی حکومت بدون پشتوانه مردمی امری ناشدنی است اما این مطلب در باطن آن برعکس می باشد و حکومت گرداننده است و مردم بازیچه. مثلا در نظام اسلامی هرگز چنین نیست که مشروعیت نظام، وضع قوانین و اجرای آنها هم صد در صد در اختیار مردم باشد و هر قانونی را که مردم رأی دادند معتبر و قابل اجرا باشد .
در رژیم اسلامی مشروعیت به دست ولایت مطلقه که او خود را از جانب خداوند و جانشین او می داند، است و اگر اذن او نباشد حکومت مشروعیت ندارد حتی اگر همه مردم به آن رأی مثبت بدهند. همچنین فقط قوانینی معتبر است که مطابق با احکام وی باشد و هیچ قانونی که مخالف ولی مطلق است معتبر نخواهد بود.
البته همان طور که گفته شد نقش مردم کاملا ظاهری است زیرا اصل تحقق خارجی نظام و سلطه گری آن در ظاهر با مردم ممکن است و همچنین مردم به صورت غیر واقعی می توانند به طور آزادانه در چارچوب مقررات ولایت مطلقه در سرنوشت خود مؤثر باشند؛ مثلا رئیس جمهوری انتخاب کنند که در اصل از قبل انتخاب شده، خبرگان رهبری را با رأی خود انتخاب کنند که در تعیین رهبری و نظارت بر عملکرد آن هیچ گونه نقشی ندارند.
پس جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه نه حکومت دموکراسی است و نه دیکتاتوری به معنی عام آن است. بلکه شیوه ی خاصی از حکومت استبدادی است که بر جایگاه مردم و نقش ایشان تأکید فراوان دارد و هم با تکیه بر مبانی دینی درصدد است با نفی هر گونه تفکر و منش مخالف خود و شیطانی خواندن آنها، فرد و جامعه را به سمت رشد و قهقراء و پسرفت مادی و معنوی سوق دهد، و قدرت طلبی و زیاده خواهی خود را به منصه ظهور و عینیت برساند.

۱۳۹۲ بهمن ۶, یکشنبه

تبعیض و محرومیت بهائیان در رژیم جمهوری اسلامی

بهاییان در دوران قبل از انقلاب از آزادی‌های دینی کامل و حقوق مدنی در ایران برخوردار بودند، همچنین برخی پستهای حکومتی را در اختیار داشتند. اما بعد از انقلاب و به قدرت رسیدن اسلامگرایان شیعه در رأس حکومت، تبعیض‌های اجتماعی و تبلیغات منفی از سوی حکومت و نهادهای وابسته به آن، علیه اصول دیانت بهائی و مؤمنان به آن به شکلی سازمان‌ یافته شکل گرفت.
پس از انقلاب ایران، بهائیان از حق تحصیل در دانشگاه‌ها و مشاغل دولتی و خدمت در ارتش محروم شدند، مجامع مذهبی آن‌ها غیرقانونی اعلام و تعدادی از قبرستان‌های آنان در مناطق مختلف ایران مورد تخریب واقع شد.
بر طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، بهائیان علاوه بر محرومیت از اشتغال در اماکن دولتی، از تحصیلات دانشگاهی نیز محروم می‌باشند. این مصوبه که درتاریخ اسفند ماه ۱۳۶۹صادر شده و در بند سوم آن ذکر شده که باید از ثبت نام بهائیان در دانشگاهها جلوگیری به عمل آید و چنانچه هویت بهائی فردی هنگام تحصیل احراز گردد باید از تحصیل محروم شود و همچنین در آبان ماه سال ۱۳۸۵ نیز مجددا به تصویب شورای انقلاب فرهنگی و وزارت اطلاعات رسیده‌است بدین مضمون که بهائیان نمی‌توانند در دانشگاه‌ها ثبت نام کنند و در صورت ثبت نام باید اخراج گردند.
برنارد لوئیس معتقد است که حکومت‌های اسلامی و جوامع مسلمان همواره در پذیرش ادیانی که پس از اسلام ظهور پیدا کرده‌اند و به خدای یگانه اعتقاد دارند (مانند بهائیان) دچار مشکل فراوان بوده‌اند؛ چرا که از یک سو نمی‌توان پیروان این آئین‌ها را همانند پیروان ادیان چندخدایی آسیا یا انیمیست در آفریقا سرکوب کرد و از سوی دیگر هم برخورد با آن‌ها همانند مسیحیان و یهودیان، بها دادن به آنهاست. به علاوه پذیرش آنها مغایر پذیرش ختمیت وحی در زمان زندگی پیامبر اسلام است. آدام سیلورشتاین معتقد است که به علت ضعف ایران در قرن بیستم مردم ایران به دنبال علتی برای فقر و عقب ماندگی در ایران بودند و به همین علت تئوری‌های توطئه‌ای از اینکه یهودیان، بهاییان، فراماسون‌ها و... مقابل پیشرفت ایران میایستند بوجود آمد و بین مردم و حتی اقشار تحصیل‌کرده جامعه محبوبیت یافت.

۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

نگاهی بر شعارها و وعده های دروغین بهمن 57



شعارهای دروغین



ناعدالت خواهی خامنه ای با سوء استفاده از قوه قضاییه


رشد روزافزون آمار جرم و جنایت، ناامنی ها ،ناهنجاری های اجتماعی و از بین رفتن ارزشها در 35 سال گذشته ، تا اندازه زیادی حکایت از ناکارآمدی قوه قضائیه رژیم جمهوری اسلامی را می نماید که این ناکارآمدی ناشی از دو دلیل عمده دارد: 1 فساد و عدم استقلال در خود قوه قضائیه 2 وجود قوانین تبعیض آمیز و ضد بشر در مجموعه قوانین رژیم جمهوری اسلامی که زمینه ساز برای رشد فساد در تمامی نهادهای حکومتی و دولتی است.
استقلال ، بی طرفی و قانون مداری قوه قضائیه در هر کشور ، شاخصی است برای سنجش امنیت فردی واجتماعی و سیاسی درآن کشور، و پذیرش اصل تفکیک قوا که دراغلب قوانین اساسی کشورهای مختلف جهان گنجانده شده است ، این امکان را برای دستگاه قضائی و قضات بوجود می آورد که آنان بتوانند بدون ملاحظات سیاسی و ترس و واهمه از کانونهای قدرت در جامعه ، بین حق و ناحق و ظالم و مظلوم به قضاوت بنشینند .
اگرچه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ظاهرا برتفکیک قوا تأکید شده است ولی ازآنجائی که این نظام قرون وسطائی و قانون اساسی آن براصل ولایت مطلقه فقیه بنیان نهاده شده اند ، واقعیت این است که هر سه قوه و بویژه قوه قضائیه ، تابع و در دست رهبر و ولی فقیه است که گویا مشروعیت حکومت مطلقه خود را ازخدا و پیغمبر و امام غایب گرفته است ، بنابراین وقتی با یک چنین حکومتی سروکار داشته باشیم ، دیگرسخن ازاصل تفکیک قوا و استقلال قوه قضائیه درمورد این حکومت سخنی بی راه است.
عدالت خواهی و قانون طلبی ایرانیان قبل از برپا شدن جنبش مشروطه خواهی، با مطالبه تأسیس عدالت خانه از طرف مردمی که از بی قانونی و مظالم قاضیان شرع و مأموران حکومتی به ستوه آمده بودند آغاز شد و پس از پیروزی انقلاب مشروطه و تدوین قانون اساسی مشروطه ، وزارت عدلیه که بعدا در زمان حکومت رضا شاه، دادگستری نام گرفت تأسیس شد و کمی بعد مدرسه حقوق برای تربیت قضات جدید دائر گردید ، و بدین ترتیب دست آخوندها از شغل موروثی شان یعنی قضاوت کوتاه شد . بریده شدن دست آخوندهای طمعکاراز شغل نان و آب دار قضاوت و خاتمه یافتن سلطه آنان برجان،مال و ناموس مردم ، ضرر و زیان بزرگی بود برای جامعه روحانیت، روی همین اصل پس از پیروزی انقلاب بهمن 57 ، نخستین اقدام عاجل آیت الله خمینی ، بازگرداندن تسلط آخوندها برقوه قضائیه ایران و سپس جایگزین کردن قوانین شرعی بجای قوانین مدنی بود .
بدون شک سلطه روحانیت بر قوه قضائیه ایران ، لغو قوانین مدنی و بازگشت به قوانین شرعی ، بزرگترین ضربه ای بود که آیت الله خمینی و حکومت نوبنیادش برپیکر جامعه مدنی وارد ساخت ، پس از تسلط آخوندهای آدمکش و بیمار روانی از قماش خلخالی و لاجوردی و غیره بر دستگاه قضائی ایران ، قوه قضائیه که می بایستی حافظ و مدافع حقوق و امنیت شهروندان ایرانی باشد ، خود به مرکز فاسدی برای سلب امنیت وآرامش از جامعه و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم تبدیل شد و از آن پس برتمام جنایات و تبهکاریهای حکومت اسلامی جامه قانون پوشانده شد! و بدین ترتیب روحانیت که انقلاب مشروطیت دست او را از قضاوت کوتاه کرده بود دوباره به آرزوی دیرینه خود رسید و این بار نه تنها شغل قضاوت را که در اثر غفلت آزادیخواهان ایران ، کل حکومت را بدست آورد !
اهمیت تسلط بر قوه قضائیه و مخدوش شدن تفکیک قوا برای آیت الله خمینی و دارو دسته های کهنه پرستی که از اعماق قرون وسطی سر برآورده بودند روشن بود که با سلطه بر قوه قضائیه ، دو قوه دیگر را می توان از میان تهی و بی قدرت کرد ، بعدها تجربه هشت سال دولت اصلاحات آقای خاتمی این واقعیت را به اثبات رساند که بدون یک قوه قضائیه مستقل و مدافع حقوق فردی و اجتماعی ، حتی با در دست داشتن دو قوه مقننه و مجریه نیز نمیتوان در جمهوری اسلامی اقدام به اصلاحات نمود ، چرا که ساز و کارهای حکومت نوظهور ولایت فقیه به گونه ای در تقابل با منافع ملی و ضدیت با آزادی های فردی و اجتماعی و درعین حال تعامل با یکدیگر برای حفظ قدرت ولایت فقیه ، شکل گرفته اند که همه راهها به بیت رهبری و تصمیم شخص ولی فقیه منتهی می شود .
دولت تدبیر و امید روحانی که با هزار وعده و وعید رأی مردم را در انتخابات اخیربه سمت خود جلب کرد، اگر براستی می خواهد کاری برای مردم ایران انجام دهد ، نقطه عزیمت دولت خود را می بایستی مبارزه با فساد گسترده ای قرار دهد که جامعه ایران را در تمامی عرصه ها به تباهی کشانده است ، فسادی که مسئولیت مستیقم آن متوجه بیت رهبری و قوه قضائیه زیر فرمان اوست . روحانی که در هر فرصتی تلویحا به حقوق دانی خویش افتخار می کند خوب است بداند که با وجود یک قوه قضائیه فاسد ، حتی امکان پیاده کردن طرح های توسعه اقتصادی وجود نخواهد داشت تا چه رسد به طرح های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی که حاوی دفاع از آزادی های فردی و اجتماعی و یا پیاده کردن طرح حقوق شهروندی ایرانیان باشد ، رئیس جمهور حقوق دان خوب است بداند که ارائه طرح هائی از قبیل «منشورحقوق شهروندی» در شرایطی که سایه شوم نیروهای امنیتی همچنان برسر جامعه است و قوه قضائیه فاسد از این نیروها دستور می گیرد و هر دو از بیت رهبری ، و در شرایطی که دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام آزادیخواهان و مخالفان جمهوری به قوت خویش باقی است و در شرایطی که دولت تدبیر و امید حتی نتوانسته است به حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد خاتمه دهد و زندانیان سیاسی کودتای انتخاباتی سال 88 را آزاد نماید ، طرح «منشورحقوق شهروندی» بیشتر به یک خیمه شب بازی شباهت دارد .
در آستانه 35 سالگی حکومت اسلامی ، اگربه کارنامه قوه قضائیه جمهوری اسلامی و موقعیت امنیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی شهروندان ایرانی که قوه قضائیه مسئول پاسداری از آن می باشد نگاه شود ، در تمام زمینه ها نقش مخرب و فاسد این قوه را در ضایع کردن حقوق مردم ایران میتوان مشاهده کرد . دریک کلام باید گفت که قوه قضائیه جمهوری اسلامی ، ازفردای انقلاب بهمن 57 بدین سو ، بجای عدالت گستری و حراست از حریم آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان ایرانی ، عملا خود به مهمترین عامل سرکوب آزادی و آزادیخواهان و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم تبدیل شده . تنها وظیفه ای که قوه قضائیه جمهوری اسلامی ، در طول 35 سال گذشته برای خود قائل بوده است ، سرکوب مخالفان و منتقدان نظام ، حفظ و حراست از بیت رهبری ولایت فقیه بوده و نه چیز دیگری .
برای اینکه از درجه فساد در قوه قضائیه بیشتر واقف شوید لازم است گفته شود که این قوه حتی در مجازات خاطیان نیز بین شهروندان ایرانی تبعیض قائل می شود و آنان را به دو دسته خودی و ناخودی تقسیم می کند ، برای مثال دست و پای تخم مرغ دزد را قطع میکنند ولی کاری به کار آقازاده های دزد که میلیاردها دلار از پول مردم محروم و زحمکش ایران را غارت کرده اند ندارد و هنگامیکه در تصفیه حساب جناحی یک دزد را دستگیر می نمایند ، فورا از رهبر دستور می رسد که مسئله را «کش ندهید» ، چونکه خود رهبر بهترازهرکسی می داند اگر مسئله دزدی ها کش داده شود سر نخ دزدی های هنگفت می رسد به بیت رهبری و باندهای نظامی امنیتی پیرامون ولایت مطلقه .
هفت تیر کشی مداح مسلح که جزو اخبار روز در هفته گذشته بود ، نمونه دیگری است از فساد و تبعیضی که قوه قضائیه جمهوری اسلامی در مورد مجازات مجرمین اعمال میکند . همانطوریکه میدانید در ادامه دروغگوئی های اوباش هوادار مداح هفت تیرکش ، آخرین خبر این است که : شاکی رضایت داده است!
بیچاره ای که مورد حمله مداح قرار گرفته خوب می داند که طرف مقابلش چه کسی است درجسم وجان ومغز هراسان و وحشت زده خویش شاید بارها به این موضوع فکر کرده است که در مقابل صدها نوچه لات ولوت و چاقو کش و هوادار مداح محمود کریمی ، چه کسی از جان ومال و ناموس او دفاع خواهد کرد ؟ راستی اگر این شخص ، قانون و قوه قضائیه ای مستقل را حامی خود میدید اینگونه از ضارب خویش وحشت میکرد و به به او رضایت می داد ؟

۱۳۹۲ بهمن ۴, جمعه

همسویی ولایت مطلقه با دیکتاتوری کره شمالی(2)

کره شمالی علاوه بر رهبر رئیس جمهور و نخست وزیر هم دارد اما هیچ کس آنها را نمی شناسد!  ظاهرا آنها پست فرمایشی را به عهده گرفته اند زیاد خودشان را درگیر مسائل کشور نمی کنند. کره شمالی در عین حال تک حزبی هست و اسم کامل حزب حاکم هم؛ جبهه دموکراتیک برای اتحاد سرزمین مادری است، که البته دموکراسی آنها دست کمی از ایران ندارد و حرف اول و آخر را یک نفر می زند.
در همین حال در کره شمالی هیچ رسانه خصوصی وجود ندارد. دوازده روزنامه و بیست نشریه دیگری که در این کشور چاپ می شوند کاملا تحت نظر دولت هستند، در ایران رسانه هایی که به اسم خصوصی هستند، همگی تحت کنترل دولت هستند.
مردم کره شمالی طبق عادت به کیم جونگ ایل می گویند ژنرال . بی دلیل هم نیست چون کره شمالی در مقایسه با جمعیت و مساحتش یکی از نظامی ترین کشورهای دنیا به شمار می رود. ارتش کره شمالی بیش از یک میلیون نیرو دارد و خدمت سربازی هم در این کشور اجباری هست و مدت خدمت هم گاهی به ده سال می رسد ولی در این مورد به نظر نمی رسد به ارتش بیست میلیونی ما برسند.
رسانه های دولتی می گویند ارتش کره شمالی  شکست ناپذیر است. اما به هرحال توان واقعی آن مشخص نیست و مانند ایران برای دشمن فرضی شاخ و شانه می کشند. بعضی ها متعقند در سطح مدیریت ارتش کره شمالی فساد زیاد وجود دارند و روحیه و انگیزه سربازان هم خیلی بالا نیست. گاهی بی انگیزه گی سربازان به جایی می رسد که آنها حتی از بازرگانان چینی در مرز هم رشوه می گیرند.
شعار ضدیت علیه خارجیان همیشه از سوی حکومت کره شمالی ارائه شده به همین خاطر است که خبرنگاران و عکاسان خارجی جایی دراین کشور ندارند تصاویر زیادی از کره شمالی به خارج از این کشور مخابره نشده و به همین دلیل کره شمالی واقعا کشور مرموزی به نظر می آید. مانند شعار مرگ بر همه، به غیر خودمان در حکومت اسلامی.
وقتی خارجی ها وارد کره شمالی میشوند حتما نیروهای پلیس امنیت آنها را همراهی می کنند تا کسی دست از پا خطا نکند. مقامات کره شمالی تصورشان این است که اگر یک خارجی در خیابان ها راه بیفتد و با مردم عادی حرف بزند ، قطعا دردسر بزرگی درست خواهد شد. تمام بخش تورسیم در کره شمالی توسط دولت کنترل میشود. البته هر کسی نمی تواند سرش را پایین بیندازد و به عنوان توریست وارد کشور شود مثلا به اتباع آمریکا و کره جنوبی ویزا برای سفر به کشور شمالی داده نمیشود تا مانند حکومت اسلامی اتهام جاسوسی به آنها بزنند.
شرط آنکه دولت کره شمالی کسی را برای کار به خارج اعزام کنند این است که او شهروند مورد اعتماد باشد و از حقوق اش هم چیزی نخواهد بر اساس آمار موجود بین ده تا پانزده هزار نفر از مردم کره شمالی از طرف دولت در خارج از کشور کار می کنند و حقوقشان را هم دولت می گیرد و پول ناچیزی به خودشان می رسد. کشورهایی که کارگر کره شمالی قبول می کنند : روسیه، لیبی، عربستان سعودی ، بلغارستان ، آنگولا ، جمهوری چک . کارگری که درچنین شرایطی از کره شمالی خارج میشود در واقع خانواده اش را در کشور گروگان می گذارد اما با این حال خیلی مشتاق اند این کار انجام بدهند. مانند جیره خوارهای دولت خودمان و تعدادی هم دانشجویان بورسیه سیاه بخت.
سیستم پخش پارچه و لباس هم توسط دولت کنترل میشود و بیشتر اوقات مردمی که در خیابان ها دیده می شوند لباس های یک شکل و شیبه هم به  تن دارند. این مسأله در مدارس هم به صورت جدی دنبال می شود و خلاصه هر بخشی از زندگی مردم در کره شمالی از طریق قوانین خاصی کنترل میشود. البته مردم هم این وضع را پذیرفته اند. در ایران هم همان سیستم حجاب خودمان است.
در جامعه محافظه کار و معروف به قوانین تحمیلی کره شمالی، کیم یونگ ایل برنامه ای را علیه آرایش غربی موی سر، آغاز کرده است.رسانه های دولتی کره شمالی اعلام کردند مردان در این کشور می بایست اندازه موی سر خود را کوتاه نگه دارند. زنان نیز باید موی سر خود را ببندند .از سوی یک روزنامه رسمی کره شمالی: حفظ آسان  موی سر و مرتب بودن آن موضوع بسیار مهمی برای تعمیق ارزش های زندگی سالم در کره شمالی است. طرح عفاف خودمان.
رسانه های کره شمالی اضافه کردند: ایده این موضوع در ذهن رهبر کره شمالی آنجا شکل گرفت که وی هنگام دیدن زنی با موهای باز و آرایش شده به سبک غربی گفت: آیا واقعا این یک زن کره شمالی است؟ چرا از سنت های زیبای ما دوری می کند و مدلی از عادات بد و بیگانه سرمایه داری را انتخاب می کند، بانوان از پوشیدن دامن کوتاه بالاتر از زانو،  شلوارهای تنگ و کوتاه و هر لباسی که بدن نما باشد، باید منع شوند. دقیقا مانند سخنان خامنه ای خودمان.

شباهت های حکومت دیکتاتوری در کره شمالی با ولایت مطلقه استبدادی در ایران (1)

کره شمالی و ایران برعکس نام های رسمی خود، یعنی جمهوری دموکراتیک خلق کره همراه جمهوری اسلامی ایران، دو کشور کاملا دیکتاتوری می باشند. کره شمالی دیکتاتورترین کشور جهان و آخرین کشور از لحاظ مردم سالاری، در رتبه 167 دنیا قرار دارد که این قضیه در مورد ایران نیز صادق بوده که با قرار گرفتن در رتبه 158 وضعیت چندان بهتری به کره شمالی ندارد.
در اینجا بد نیست که به ذکر شباهت های میان حکومت دیکتاتوری کره شمالی و حکومت ولایت مطلقه و استبدادی ایران بپردازیم تا بیشتر به نشانه ها و آثار این گونه حکومت های ضد مردمی پی ببریم.
جامعه کره شمالی شدیدا بر پایه روابط خویشاوندی و ارتباطات سیاسی می باشد.که در ایران هم این گونه روابط در سطح سران کشور به راحتی قابل رؤیت است.
در کره شمالی جشنوارهایی پرهزینه به نام بازیهای توده در تجلیل از رهبر این کشور برگزار می‌شود که به مدت شش شب پیاپی در هفته و به مدت دوماه برگزار می‌شود. دراین نمایشها صد هزارشرکت کننده ازجمله رقاصها وژیمناست‌ها به اجرای نمایش می‌پردازند.در ایران هم برای نمونه به جشن های دهه فجر می توان اشاره کرد.
تاکنون بین ۷۰۰ هزار تا سه میلیون و پانصد هزار نفر در این کشور اعدام شده‌اند. اعدام می‌تواند حتی به دلیل یک تماس تلفنی ساده با خارج از کشور یا احتکار مواد غذایی صورت گیرد. این اعدام‌ ها گاه در استادیوم‌های ورزشی در حضور هزاران تماشاگر انجام می‌شود. در ایران هم هزاران اعدام از زمان شروع حکومت ولایت مطلقه، به بهانه های مختلف مانند ارتداد، دشمنی با خدا و بسیاری موارد دیگر که در خفا یا ملأعام انجام شده است.
ظاهرا خیلی از مردم کره شمالی سرشان به زندگی محدودشان گرم کرده اند و اصلا نمیدانند خارج از کره شمالی آسمان چه رنگی است، مانند ایران که حکومت چنان مردم را سرگرم روزمرگی و تأمین مایحتاج روزانه کرده تا چشم آنها را از واقعیت ها و زنگی سایر مردم دنیا ببندد.
با وجود اینکه مقامات کره شمالی حساب سعی کرده اند جلوی ورود هر محصول فرهنگی خارجی به این کشور را بگیرند، ظاهرا سریال های ساخت کره جنوبی مثل یانگوم که عشق رهبر کره شمالی هم هست به هر ترتیب راه ورود به خانه های مردم کره شمالی را پیدا می کنند. از این لحاظ هم شباهت زیادی بین سلیقه سران دو کشور دیده می شد اما در ایران ظاهرا سلیقه مسؤولان کمی بهتر شده و سریالهای متنوع تر، اما با سانسور پخش می کنند.
در کره شمالی حرف زدن درباره خانواده رهبر و سران و سیاست های این کشور جرم سیاسی محسوب می شود . به همین خاطر اطلاعات ما که خارج از کره شمالی هستیم در این مورد بیشتر از مردم این کشور می باشد! البته در ایران هم زنگی رهبران و سران حکومت همیشه در ابهام بوده و کسی جرأت صحبت راجب آقایان را ندارد.

۱۳۹۲ بهمن ۳, پنجشنبه

وارهی از سؤال و چون و چرا / هر چه خواهی بكن به نام خدا

وزیر با درایت، که از جهل عامه خبر دارد، به حاکم می‌گوید که می‌تواند با استفاده از پیشوای روحانی کاری کند که همه مملکت تسلیم و فرانبر او شوند و به راحتی مخالفان را از بین ببرد.
گفتش: ای خسرو همايون فر
غافلی از نهاد نسل بشر؟
در جهانی كه از خرد بری است
كار موسی بكام سامری است
در دياری كه عقل معزول است
هر چه خواهی بگو، كه مقبول است
ور كسی دم زند كه "شرع مبين
نيست بهر عذاب اهل زمين
دين حق پاسداری خرد است             
عقل سالم ملاك نيك و بد است"
گردنش را بزن كه قاطی كرد            
رو به اسلام التقاطی كرد
شيخنا را اگر شكار كني      
سركشان را همه مهار كني
حكم تو حكم قادر متعال     
نتوان بردنت به زيرسؤال
وارهی از سؤال و چون و چرا             
هر چه خواهی بكن به نام خدا
تيغ تكفير حجت الاسلام     
شاه را اوفتد اگر به نيام
با چنين حربه ای كه جانسوز است     
شه بر اعدای خويش پيروز است
هر كه زد بر خلاف شاه نفس             
حكم تكفير شيخ او را بس
روزگارش ز بن تباه شود    
در بر خلق روسياه شود
خر مريدان هميشه بسيارند
بنده سبحه اند و دستارند
وای اگر از دهان ملایي        
گشت صادر به فتنه فتوایي
كه: فلان كافر است و دشمن دين      
واجب الرجم گشته است لعين
دم علم كرده هايهوی كنند 
سنگسارش ز چار سوی كنند
بی محابا چنان بر او تازند    
كز جهانش نشان براندازند
كف چو از خون بی گنه شويند           
آنگه اين سگ چه كرده می گويند