ما همواره از شکنجه ها و جنایات هولناک
جمهوری اسلامی طی سالهای پیش شنیده ایم، شاید بهترین منبع برای پی بردن به این
جنایات اعترافات خود عاملان این رژیم باشد که یکی از آنها سرمست اخلاق تابنده اهل شيراز،
که تا اواسط سال ٦٨ به عنوان يکي از عوامل ويژه اطلاعات سپاه پاسداران در استان فارس
مشغول به کار بود.وی که يکي از چهره هاي قابل اعتماد اين ارگان در جنوب کشور محسوب
مي شد و در حمله به مراکز مجاهدين در سالهاي اول بعد از انقلاب، دستگيري هواداران مجاهدين
و ساير مخالفان رژيم، و نيز شکنجه و اعدام اين افراد شرکت مستقيم داشت. به گفته خودش
در بازجويي از زندانيان سياسي در تمامي شنکجه گاههاي استان فارس و نيز بسياري شهرستانهاي
ديگر نقش اساسي داشته و شخصا شاهد فجيعترين جنايات بوده است.
وي مي گويد مطالبي که در اين گزارشات آمده بخش
بسيار کوچکي از مشاهدات و اطلاعات او مي باشد. نمونه هاي بسياري از شکنجه ها وجود دارد که خود من
در آن بودم و هم شاهد بسياري از نمونه هاي تجاوز بودم. بارها شاهد تجاوز به دختران ٨ ساله تا زن ٥٠ ساله بودم.
حال چند نمونه از شکنجه ها که همين الان در زندانها رواج دارد و چند نمونه تجاوز را بازگو مي کنم:
1- شکنجه هاي رواني:
به اين صورت است که مردي اگر دستگير شده باشد
زن او يا خواهرش را مي آورند و جلوي چشمان او بهش تجاوز مي کنند تا اعتراف کند
و یا پدر و مادر او را مي آورند و مي گويند جلوي فرزندشان با يکديگر آميزش کنند. يا طفل شيرخوار را در برابر پدر و مادرش ٢٤ ساعت يا حتي ٤٨ ساعت گرسنه نگه
مي دارند و يا بچه ها را مي آورند جلوي پدر
و مادر آنها را کتک مي زنند و اذيت مي کنند و يا نيمه شب پي در پي به در سلول آنها
مي کوبند يا شب بوسيله بلندگو در سلول صداي
داد و فرياد را پخش مي کنند يا مدتها او را مقابل اعدام شدگان قرارمي دهند يا جلوي
چشمان او کسي را اعدام مي کنند.
2- سوزاندن:
اين کار به چند صورت انجام مي شود: يکي سوزاندن
بوسيله سيگار است که بيشتر پشت کمر و پشت بازوها و دستها اين کار را مي کنند و با پک
زدن به سيگار به شدت سوختگي را بيشتر مي کنند. به ياد دارم که يک زنداني سياسي که نه
تنها اسمش را نمي گفت، بلکه حتي غذايي که ما به او مي داديم را نمي خورد. خود من هرقدر
او را شلاق زدم تأثيري نداشت تا اينکه شکنجه گر ديگري به نام مجيد تراب پور آمد و گفت
الان من کاري مي کنم که غذا بخورد و او را به اتاق شکنجه برد و من نيز همراه او بودم.
اول او را کمي شلاق زد و بعد او را بست، سپس در حالي که مستمرا به سيگار پک مي زد بدن
عريانش را سوزاند. پشت او با سيگار نوشت منافق، زنداني بيهوش شده بود و تراب پور مدام
به من مي گفت که روي او آب بريزيم و من اين کار را مي کردم و فردا صبح قبل از نماز
صبح او را تيرباران کردند. سوزاندن با اتو به اين صورت بود که زنداني را لخت مي کردند
و روي هر دو طرف باسن او اتوي داغ مي گذاشتند،
به نحوي که ديگر نمي توانست روي باسن بنشيند. شکنجه ديگر سوزاندن بوسيله فندک بود.
3- آويزان کردن:
اينکار به چند صورت انجام مي شد. جفت پاها و
دستها را از پشت به هم مي بستند و فرد را آويزان مي کردند. يک روز من براي کاري به
اتاق شکنجه رفتم و ديدم که خليل (تراب پور) يک نفر را به همين صورت آويزان کرده و يک
وزنه ٤٥ کيلويي روي کمر او گذاشته است. حدود يک ساعت بود که او را به همين صورت آويزان
کرده بودند که چون من با خليل کار داشتم، او به شکنجه گر معروف حسن بي بي گفت که اين
تا زماني که حرف نزند. بايد همين طور بماند تا سقط شود. فردا صبح مشخص شد که آن فرد
طي شب مرده بود. نوع ديگر آويزان کردن فرد از کتف بود، به اين صورت که دو دست را از
پشت به هم قلاب مي کردند و آويزان مي نمودند و پاي زنداني رانيز بوسيله زنجيري که در
دو طرف قرار دارد، مي بندند. يک روز مي خواستم بروم خانه که خليل گفت صبر کن الان من
هم مي خواهم بروم، تا جايي مي رسانمت و بعد گفت بيا سري به اتاق تعزير(شکنجه) بزنيم.
در آنجا ديدم دو سه نفر از شکنجه گران از جمله مجيدآنجا بود و تازه يک نفر را با کتف
بسته بودند و مي خواستند وزنه به بيضه او ببندند. وزنه ٢٠ کيلويي را آورد که خليل گفت
وزنه ٤٠ کيلويي بياوريد و اين وزنه ها طوري ساخته شده بودند که هرکجا مي گذاشتي قلاب
مي شد و همين که وزنه را بستند و رها کردند، يک دفعه يک آخ گفت و زبان او بيرون آمد
و از دهان او کف بيرون آمد و سياه سياه شد که فورا خليل گفت آب بريزيد و مجيد يک پارچ
آب ريخت ولي کار از کار گذشته بود و همين که وزنه را با کردند و او را پايين آوردند
مرده بود. خليل به مجيد گفت انتقالش دهيد به يخچال و من و خليل رفتيم.
4- شلاق:
انواع شلاق وجود داشت که بر اساس ضخامت و جنس
آن و اين که براي کجاي بدن بکار مي رود، دسته بندي و با اتيکتهاي مخصوص مشخص شده بود.
سه نوع شلاق زدن وجود داشت که يک نوع شلاق زدن به همه جاي بدن بود، اعم از سر و صورت
و دست و شکم و گردن و پا. در يک نوع آن جفت پاهاي زنداني را در قلاب مخصوص مي کردند
و دستها را هم همينطور و شروع مي کردند به زدن. با سه شيوه شلاق زده مي شد. شيوه اول
به صورت زيگزاگ که شلاق را بصورت زيگزاگ مي زدند که من خودم زياد با اين روش کار کردم.
شيوه بعد زدن يک ضرب بود که بيشتر از شلاق چند لايي توپر استفاده مي شد که يک دفعه
شلاق را بالا مي برديم و مي زديم ولي من زياد به اين يکي علاقه نداشتم. نوع ديگر شکنجه استفاده از پنکه سقفي بود که بوسيله
دستگاه ويژه اي شکنجه انجام مي گرفت. در زندان خليلي ديده بودم يک فرد را با پا آويزان
مي کردند و بعد دستگاه را روي کمر يا شکم او تنظيم مي کردند و با چرخش پنکه اين دستگاه
هم شروع به کار مي کرد.
5- پرس کردن:
اين کار به چند روش انجام مي شود. يک نوع آن
انباشتن زندانيان روي سر هم است که در يک سلول يا يک اتاق اين کار را مي کنند. يادم
مي آيد يک شب در يکي از بندها زندانيان فرياد مي زدند و بد و بيراه مي گفتند که هوا
گرم است و ما همه رفتيم و به دستور مستقيم خود خليل تراب پور زندانيان چهار اتاق را
در يک اتاق گنجانديم. به نحوي که سرپا هم که مي ايستادند واقعا جا نمي شدند و آن روز
طوري شده بود که چند نفر خفه شدند، چون همه رفته بودند روي همديگر. روش ديگر پرس آتش
بود، به اين صورت که زنداني را در دستگاه پرس قرار مي دادند و يک قسمت زير آن قرار
دارد که سه گاز وجود دارد به نام گاز پرمز و اين گازها را روشن مي کنند و بعد بسته
مي شود و تا ده دقيقه اين شکنجه ادامه مي يابد. در اين شکنجه آنقدر حرارت شديد است
که خود ما مي گفتيم زنداني مي خواهد رژيم بگيرد يعني مي خواهد ذوب شود چون آنقدر خيس
عرق و دچار تنگي نفس مي شد.
پرس سر به اين صورت است که سر را ميان پرس قرار
مي دهند و پرس را فشار مي دهند. مورد زياد داشتيم.
در پرس پهلو که در ميان شکنجه گران به بشکن بشکن
پهلو معروف بود، زنداني را از پهلو ميان پرس قرار مي دادند و فشار مي دادند تا جايي
که استخوانهاي قفسه سينه اش بشکند و مدتي فرد زجر بکشد و بعد هماعدام شود. نمونه اي
داشتيم يک دختر بود که مي خواستند فردا اعدامش کنند و از او خواسته بودند آن پاسداري
که به او تجاوز مي کند، اين نامه را به دست خودش بنويسد که او ازدواج کرده با رضايت
کامل خودش که او حاضر نشده بود و خميني و همه را به فحش کشيده بود که او را آورده بودند
از پهلو در پرس گذاشتند و کلا پهلوي او را بصورت کتاب درآوردند و زير پرس کشته شد.
6- فوتبال:
اين شکنجه معروف بود به بوکس و کاراته و به اين
صورت بود که زنداني را دست بسته و چشم و دهان بسته داخل اتاق مي آورد و شروع مي کردند
به ضرب و شتم وحشيانه او. يکي با کاراته مي زد، ديگري با مشت و ديگري با لگد و هرکس
يک جور. تا اينکه زنداني بيهوش مي شد و فورا آب روي سرش مي ريختند و دوباره شروع مي
کردند. يک روز زنداني را آنقدر زده بودند که مستمرا خون بالا مي آورد و فورا دستور
دادند تيربارانش کنند. يک روز يک زنداني را آنقدر زدند که همانجا مرد ولي هنوز نمي
دانستند که او مرده و مدتي بعد از مردنش هم او را مي زدند. از اين موارد زياد داشتيم
و مواقعي که اين کار را مي کرديم احساس مي کرديم که قهرمان بوکس دنيا هستيم و آنقدر
شاد و خوشحال بوديم که اصلا قابل وصف نبود.
7- قطع عضو و بريدن:
اين شکنجه به چند طريق انجام مي شد. نمونه هاي
زيادي از قطع عضو يا درآوردن عضوي از بدن داشتيمبريدن به اين صورت بود که با تيغ موکت
بري ماهيچه هاي بازو يا ران را قاچ مي داديم و نمک داخل انها مي پاشيديم. يادم هست
که يک روز يک زنداني را شلاق مي زديم که به خميني فحش مي داد و من بلافاصله با کاتر
بازوي او را شکافتم و حدود يک نمکدان نمک در آن ريختم که توي اين مدت دوبار بيهوش شد
و باز بهوش آمد و شکنجه گران ديگر هم از اين بدتر مي کردند. اين روش فقط روي کساني
انجام مي شد که مي دانستيم اعدام مي شود ولي روي کسي که مي دانستيم اعدام نمي شود انجام
نمي داديم. مقامات رژيم براي ما نشست مي
گذاشتند و مي گفتند که روي چه کساني مي توانيد چه نوع شکنجه هايي را اعمال کنيد. فردي
مثلا بود که آنقدر رژيم را به زبوني کشيده بود که اين کار رويش انجام مي شد که هر روز
يک انگشت از پايش و يک انگشت از دستش قطع مي شد تا ده روز و بعد به فاصله دو روز پاها
و دستها هم پاها از ناحيه زانو به پايين و دستان از ناحيه آرنج به پايين بعد هم اعدامش
مي کردند.تمام اين کارها در حالي انجام
مي شد که زنداني به هوش بود. براي انجام اين شکنجه زنداني را مي خواباندند و دست و
پاي او را در قفل مخصوص قرار ميدادند و بوسيله ساطوري تيز که بيشتر شبيه قمه بود انگشتان
او را قطع کردند.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر