۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

دیکتاتوری از نوع سوم

نظریه پردازان سیاسی، در نگرش کلی به حکومت ها، آنها را به دو دسته کلی تقسیم می کنند:
1- حکومت های دموکراتیک
2- حکومت های دیکتاتوری 
البته هر کدام از این دو قسم، انواع و گونه های مختلفی دارد، ولی در یک تقسیم بندی کلی حکومت ها دونوع اند: نوع اول، حکومتی که در آن شخص حاکم به دلخواه و میل خود در همه امور دخالت می کند و خودسرانه فرمان می دهد و به شیوه های گوناگون توسل می جوید و عمدتا از شیوه های متکی بر ارعاب و زور و قدرت نظامی برای وادار ساختن مردم به اطاعت بهره می گیرد. در برابر این نوع حکومت، حکومت دموکراتیک قرار دارد که براساس خواست و اراده مردم شکل می گیرد و مردم با رأی و خواست خود حاکمان را بر می گزینند و آنها مکلفند که به اراده و خواست مردم جامه عمل بپوشند و همواره مشروعیت آنها از اراده و خواست مردم ناشی می شود.
آیا حکومت اسلامی مانند حکومت های دیکتاتوری مرسوم در دنیا مانند کره شمالی است؛ یعنی، دیکتاتور به میل و خواست خود در ظاهر و باطن حکومت می کند؟ آیا همان حکومت دیکتاتوری است که در مقابل دموکراسی قرار دارد؟ در صورتی که این حکومت مردمی باشد، باید در آن همان شیوه هایی که در کشورهای دموکراتیک وجود دارد و اعمال می شود، به کار گرفته شود؛ در غیر این صورت حکومت اسلامی، مردمی نخواهد بود و حکومت دیکتاتوری و متکی بر خواست و اراده فرد رهبری است. آیا جمهوری اسلامی شکل سومی از حکومت است؟و یک نوع دیکتاتوری جدید است؟
در پاسخ به این شبهه باید گفت: حکومت اسلامی نه تنها حکومت مردمی، که خود سران جمهوری اسلامی ادعا دارند نیست، زیرا یک فرد بدون خواسته مردم به قدرت رسیده و با استفاده از زور اسلحه قدرت خود را بر مردم تحمیل می کند و به آنچه که میل باطنی و هوای نفس او خواستار آن است عمل می کند، و نه دموکراسی خاصی است که فعلا در جوامع غربی وجود دارد و اعمال می شود. اساسا اینکه می گویند رژیم جمهوری اسلامی دموکراتیک است یک نوع مغالطه سیاه و سفید است. یعنی مغالطه گر در مقابل دیگران مسأله را مطرح می کند و جواب مسأله را بیان می کند البته منحصرا جوابهایی که مورد نظر خود اوست و این چنین القا می کند که این مسأله جوابی غیر از آنچه که من گفتم ندارد و به ناچار باید یکی از همین جوابها را برگزید!
جواب اصلی این است که حکومت ها لزوما دیکتاتوری یا دموکراتیک نیستند. بلکه نوع سومی هم مطرح است و آن حکومتی است که برای خود ارکانی دارد که با ارکان حکومت های دموکراتیک غیر قابل جمع است. در جمهوری اسلامی یک ولی مطلقه در رأس هرم قدرت وجود دارد و او یک دیکتاتور است زیرا اولا به زور و به بهانه اینکه حکومت به واسطه ی اذن الهی حق اوست و همچنین تکلیف الهی اوست، آن را در دست گرفته است، و بعد از اینکه شرایط حکومت برایش مهیا شد حق ترک کردن آن را به عنوان جانشین خدا به خود نمی دهد. ثانیا او خود را عادل ترین فردی که صلاحیت احراز این مقام مهم و خطیر را دارد می داند و الا هیچگاه حق نخواهد داشت در مقام حکومت قرار بگیرد.
همچنین رژیم جمهوری اسلامی، دموکراسی به معنی غربی آن هم نیست؛ گرچه مردم در ظاهر دارای نقش اساسی هستند و وجود خارجی حکومت بدون پشتوانه مردمی امری ناشدنی است اما این مطلب در باطن آن برعکس می باشد و حکومت گرداننده است و مردم بازیچه. مثلا در نظام اسلامی هرگز چنین نیست که مشروعیت نظام، وضع قوانین و اجرای آنها هم صد در صد در اختیار مردم باشد و هر قانونی را که مردم رأی دادند معتبر و قابل اجرا باشد .
در رژیم اسلامی مشروعیت به دست ولایت مطلقه که او خود را از جانب خداوند و جانشین او می داند، است و اگر اذن او نباشد حکومت مشروعیت ندارد حتی اگر همه مردم به آن رأی مثبت بدهند. همچنین فقط قوانینی معتبر است که مطابق با احکام وی باشد و هیچ قانونی که مخالف ولی مطلق است معتبر نخواهد بود.
البته همان طور که گفته شد نقش مردم کاملا ظاهری است زیرا اصل تحقق خارجی نظام و سلطه گری آن در ظاهر با مردم ممکن است و همچنین مردم به صورت غیر واقعی می توانند به طور آزادانه در چارچوب مقررات ولایت مطلقه در سرنوشت خود مؤثر باشند؛ مثلا رئیس جمهوری انتخاب کنند که در اصل از قبل انتخاب شده، خبرگان رهبری را با رأی خود انتخاب کنند که در تعیین رهبری و نظارت بر عملکرد آن هیچ گونه نقشی ندارند.
پس جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه نه حکومت دموکراسی است و نه دیکتاتوری به معنی عام آن است. بلکه شیوه ی خاصی از حکومت استبدادی است که بر جایگاه مردم و نقش ایشان تأکید فراوان دارد و هم با تکیه بر مبانی دینی درصدد است با نفی هر گونه تفکر و منش مخالف خود و شیطانی خواندن آنها، فرد و جامعه را به سمت رشد و قهقراء و پسرفت مادی و معنوی سوق دهد، و قدرت طلبی و زیاده خواهی خود را به منصه ظهور و عینیت برساند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر